سکوت نیمه شب آمد دگر بار
به یادش ماندهام غمگین و خسته
خدایا گفتهام با او به صد بار
که جان در بند لبهایت نشسته
نمیجویی ز چشم من نگاهی
نمیدانی که میجویم نگاهت
نمیپرسی ز جان بی گناهی
از آن یغماگر موی سیاهت
بگو با من تو ای زیبا نگارم
که بی تو سرد و خاموش و سیاهم
بگو تا بگذرم از هر دو عالم
نمیخواهی اگر چشم سیاهم
ننوشیدم شراب زندگانی
تو بودی نقش بی همتای جامم
نمیخواهم به جز چشمان دلدار
جهان را جز تو دلداری ندارم
نگو ای نازنین خدانگهدار
که جان را جز تو درمانی ندارم
نکردی یک نگه از مهربانی
نگفتی جان دل چه بی قرارم؟
نه حرفی و نه خطی و پیامی
نمیدانی مگر چشم انتظارم؟
تو را میخواهم ای زیباترین عشق
برای بهترین رویای فردا
تو هستی بهترین معنای این عشق
برای شعر نا پیدای فردا
موضوع مطلب : اشعار عاشقانه به همراه عکس