...من که میدانم شبی عمرم به پایان می رسد...
...نوبت خاموشی من سهل واسان می رسد...
...من که می دانم که تا سرگرم بزم و مستی ام...
...مرگ ویرانگر چه بی رحم وشتابان می رسد...
...من که می دانم به دنیا اعتباری نیست...
...بین مرگ و ادمی قول و قراری نیست...
...من که می دانم اجل ناخوانده وبیدادگر...
...سرزده می اید و راه فراری نیست...
...پس چرا ،پس چرا عاشق نباشم...
موضوع مطلب :